صدا
صدا
من پشت ديوار بسته كوچه بن بست
و صدا از كوچه و ديوارها گذر كرد
صدا از ديوار گذشت
مرا از كوچه برد
صدا در شهر پيچيد
پنجره هاي بسته گشوده شد
لبهاي به سكوت خفته
با لبخند صدا شكفت
دلها ترسان غمزده
به آتش جرات گداخت
وقتي كه صدا از دل عبور كرد
دستهاي فرو بسته در پشت ديوارها
چو جنگل رويان سرو قامتان
بر فراز شهر
سرود رهايي ، فرياد شد
وقتي كه صدا از شهر عبور كرد
هر كس صداي خود يافت
قالبها و قابها فرو ريخته
و چهره كسان نمايان شد
فقط با يك صدا
كه طنين همت رهايي بود
آن صدا
وقتي كه در شهر
در هر كوچه
نمايان شد
با خون شهيد ان روانه و
بر دستها فرياد شد
آن صدا
آن صدا
م. مشيري (رهنورد)
1 شهريور 1391