براي شهداي بخون خفته خلق
براي شهداي بخون خفته خلق در سال 1367
آن مشعلان راه آزادي وطن
درود، درود، درود
خورشيد شب
بر ديوار شب زوزه ميكشد
صدايش نفرت ابدي بود
اين ديو مرگ
همه جا سايه افكنده
تا حتي در زير پوست انسان
گلوي زندگي را
به گسيوان غروب آويخته
تا كس
خيال نوري را هم از سر بدر كند
زوزه مي كشد ديو مرگ
زوزه مي كشد
مرگ در خيابان رژه مي رود
و زندگي در بيايان چال مي شود
و شهر
اما زنده است!!
زنده است؟
بر فرازش از آن بيايان
نوري تابيده
خورشيد مي درخشد بر فراز شب
از آن زميني كه شهيدي آرميده است
و ديو شب
بيچاره
به محو شدنش
خيره نگاه مي كند
باز عاشقان راه
به شكار مرگ مي روند
باز و باز
و شهيد در بيايان بيدار است
بر فراز همه شهر
نور آرميده است
م.مشيري ( رهنورد)
مرداد 1392