منظومه زندگي

 

 

 

منظومه زندگي

سخن اول:

آخوندهاي تباه كار، رو سياه و تيره مغز، جاني  و تبهكار  بسياري از انسانها را از حيطه انسانيت خارج كرده اند .

 در ايران در بند ما  آخوند قهقة مرگ سر مي دهد و چنان مي نماياند كه تا ابد در اين وطن حاكم است. پس اميدي براي زندگي  در آزادي نيست! پس بايد به زندگي در سياهي و تباهي   تن داد و خود قسمتي از سياهي شد! و...

 ولي زندگي   معنايي جز  آزادي  و عشق نيست. و آن بدست نمي آيد مگر هيبت جلاد را به سخره گرفت و تن به سياهي نداد.

 به آن خروشيد و با آن  جنگيد.

اين منظومه را تقديم جوانان هموطنم در ايران و خارج از ايران مي كنم تا به هيبت جلاد تن ندهند  و خود به كام نيستي انفعال كشيده نشوند.

م . مشيري( رهنورد)

چهارم مهر1392

 

منظومه زندگي

فراز اول: باور نكن

 

باور نكن كه زندگي هميشه سياست

رنج و محنت است و

  بر پشتمان هميشه تازيانه هاست

 

باور نكن  جهان

 به جهل و جنايت تا ابد خيره مي ماند

در اين زيبا وطن

 آخوند رو سياه   هميشه  چيره مي ماند

باور نكن  زير جبرگردش زمان

مي ميرد هر دم عشق بي امان

باور نكن

اين جهان جز سياهي نيست

خورشيد مرده است و ديگر اميدي نيست

باور نكن در اين چرخش پرگار

سرما مي رود هميشه بر چوبه دار

باور نكن كه ايراني هميشه آوارست

سرنوشت اين وطن را اين سزاوراست

باور نكن من تو در كار زمان

هيچ كاره ايم در كار و  عاقبتمان

باور نكن كه دين و خدا،  ايند

مظهر ظلم جنايت  و كيند

باور نكن كه بايد به جلاد هميشه تن دهيم

سرمان به او سپاريمو   تا ابد گردن دهم

باور نكن كه دستهايمان بي صداست

انسان سرگشته و در زندگي بي پناهست

باور نكن  كه  انسانها همه مرده اند

فريادهاي انسانيت

 همه در گلو خفته اند

باور نكن كه عاقب  هيچ راهي نيست

ز بهر زندگي در خفت

جز به جلاد تن سپاري نيست

باور  نكن هيبت دشمن

 كه آن جز سرابي نيست

باوركردنش

   جز ذلت  و خواري نيست

باور نكن با گسيوان غروب خورشيد مرده است!

زندگي در تاريكي تا ابد  افسرده است

باور نكن  آخوند تباه كار و دين فروش

سهم من و توست در اين جهان پر خروش

باور نكن . باور نكن...

 

فراز دوم: خروش زندگي

نه نه نه!

 زندگي نبايد كه اين بماند اين باشد

همه  جا  سياهي  و پر ز كين باشد

زندگي من و تو ما شدن است

فرياد زدن و  شورشي شدن است

زندگي نه گفتن به ظالم و زور است

خفت تسليم از انسان بسي  دور است

زندگي پرواز پروانه گرد  آتشهاست

به قلب آتش  زدن و  خروش ملتهاست

خداي زندگي جز مظهر دوستي نيست

راه رسيدن به او ره خود پرستي نيست

زندگي   معناي دست هاي پيوسته است

تنها براي  پرندگان  از قفس رسته است

در آسمان زندگي جز روشنايي نيست

 و زمينش  جز محل زندگاني نيست

بخدا  من تو مي توانيم بشكنيم در قفس

خونين بال پر كشيم

  در آزادي كشيم نفس

ياران!

 زندگي  در يك كلام جز محبت نيست

براي زجر كشيدن غم و محنت نيست

بايد بناي ظلم در وطن  به دست هم ويران كنيم

آخوند بد سگال از خانه مان براي  هميشه بيرون كنيم

اين ميسر نمي شود  بجز به همت مان

جانفشاني براي مهين و ملتمان  

زندگي من و تو ما شدن است

فرياد كردن و  شورشي شدن است

زندگي نه گفتن به ظالم و زور است

ننگ تسليم از انسان بسي  دور است

زندگي پرواز پروانه گرد  آتشهاست

به قلب آتش  زدن و  خروش ملتهاست

زندگي زيباست

زندگي زيباست

 

م.مشيري( رهنورد)

 

 

 

 

template Joomla