ايران امروز
آنگاه كه دو انسان قرباني مي شوند
يكي آنكه خود قربا ني درفش و داغ و شكنجه است
و ديگري آنكه نگاه مي كند!
رژيم سراپا جنايت آخوندي از ميان تماشاگران مزدور خود را مي يابد
چرا كه وقتي در ذهن جنايت تماشايي شود
در قدم بعد عمل به آن قبحي نخواهد داشت
برتولت برشت
ترجمه م.مشيري(رهنورد)
به «آلت دستان مصرف شده»(1)
در زمانهيي كه اختناق افزايش مييابد
براي آن كه نانش را از دست ندهد
حقيقت را پنهان ميدارد
جنايتهاي رژيم را براي توجيه استثمار
و عليه حاكم هيچ نگفتن،اما
با توجيه اين كه من دروغهاي رژيم را هم تبليغ نميكنم،
بدين گونه چيزي را افشا نكردن
با توجيه عدم لاپوشاني
رفتاري است كه تأكيد ميكند
او تصميم گرفته كه
حتي در زمانه افزايش اختناق حفظ چهره كند
اما در حقيقت
او فقط مصمم است
كه نانش را از دست ندهد.
بله اين است تصميم نهايي او
اين كه «جز حقيقت نگفتن»
در خدمت آن قرار ميگيرد
كه او از اين لحظه به بعد
حقيقت را پنهان كند.
اين حرفها براي مدت اندك مدتي ميتواند گفته شوند.
ولي در همين زمان
در تماميادارهها، و هيأت تحريريةها، و آزمايشگاهها و كارخانهها
وقتي از دهان انسانها هیچ «واقعيت»ي خارج نميشود
جز آنچه كه حاكمان ساختهاند
آثار زيانآور آن شروع ميشود.
آن كس كه بي هيچ مژهزدني
در نگاه به جنايت خونين، سريع ميگذرد
اين پيام را ميدهد
كه آن جنايت چيزيست عادي
او اعمال فجيع را طبيعي مينماياند
مثل طبيعي بودن قطرات باران
و آنقدر غير قابل اجتناب
كه باريدن باران
و بدين گونه است كه او با سكوتش حمايت ميكند
از جنايت
اما به زودي
او خواهد فهميد كه اين گونه نيست كه
براي از دست ندادن نانش فقط حقيقت را بپوشاند
زيرا بهزودي سركوبگران از او ابتدا محترمانه خواهند خواست
كه بايد دروغ بگويد
چرا كه او فقط ميخواهد
نانش را از دست ندهد
البته كه اعمال او مثل كسي نيست كه خريده شده باشد
به او هيچ چيز داده نشده
بلكه تنها از او چيزي گرفته نشده
وقتي سخنران خريده شدة چاپلوس
از سر ميز حاكمان بر ميخيزد
و دهان ميگشايد براي تملق
در لابه لاي دندانهايش
آدميباقي مانده غذاي سر ميزخورده را ميبيند
آدميبا ترديد سخنان چاپلوس خريده شده را ميشنود
اما كسي كه حتي ديكتاتور برايش ارزشي قائل نشده
تا كه به او امتياز دعوت به ضيافت پيروزي را بدهد
با اين حال از حاكمان تعريف و تمجيد ميكند
به اشتباه تصور ميشود كه او هنوز رفيق سركوب شدگان است.
مردم ميشناسند او را
كه گويا افكار مستقلي دارد
براي همين ميشود به او اطمينان كرد
هر چيزي كه او ميگويد،
هست
و هر چيزي را كه او نميگويد،
نيست
« اختناق وجود ندارد»
در بهترين شكل قاتل ميفرستد
برادر خريده شدة مقتول را
تا شهادت بدهد برادرش را
يك تكه كنده شدة سفال سقف كشته
و نه قاتل
يك دروغ مختارانه
براي كسي كه همة هدفش اين است
كه فقط نانش را از دست ندهد.
اين دروغ او را البته كمك ميكند
اما زياد طول نميكشد كه
آدمهاي زيادي نظير او يافت شوند
و او براي عرضه خود با كساني كه نظير خود او
نميخواهند نانشان را از دست دهند
در بازار رقابت سختي وارد ميشود
ديگر در اينجا فقط دروغ گويي كافي نخواهد بود
اين را هر وقت لازم باشد، انجام ميدهد
فريفته حاكم بودن از او خواسته ميشود
و انگيزه اين كه نانش را از دست ندهد نيز البته در ذهنش است
او بايد به اين خواست زورگو تن دهد
كه با هنري خاص
به بي وزن و قافيهترين چرنديات ممكن معنا بخشد
و هر مزخرف غير قابل گفتن را بگويد.
و اينطور پيش ميآيد كه او
در رقابت در بازار عرضه كردن خود براي چاپلوسي
و پيشي گرفتن از ديگران
بايد هرچه ميتواند از حاكم تعريف كند
چرا؟
چون به او با وجود همه كارهايي كه ميكند
ظن اين ميرود
كه در گذشته
گويا يكبار به سركوبگر فحشي داده است
و اينطور است كه «حقيقت گويان سابق»
به دورغگويان وحشي تبديل ميشوند
و همه اين كارها به روزي ختم خواهد شد
كه كسي از سوي ديكتاتور بيايد
و آنها را به جرم صداقت گذشتة دور
و وقار پيشين محكوم كند
و آنگاه آنها نان شبشان را نيز از دست خواهند داد.
1- منظور كساني است كه خود را در اختيار ديكتاتور قرار ميدهند كه مثل يك وسيله از آنها استفاده شود. اين افراد كساني نيستند كه حتي خريداري شده باشند . آنها براي رفع و رجوع امور زندگيشان و يا به قول برشت«نان» خود تن به هر كار و ذلتي ميدهند و بر سر بيشتر خدمت كردن به ديكتاتور در ميان خودشان به رقابت بر ميخيزند. برشت اين قطعه را براي چنين موجوداتي نوشته است كه در زمان مقاومت مردم عليه فاشيسم هيتلري از ديكتاتور تعريف كرده و با آن همكاري ميكردند و در انتها نيز خود قرباني همان ديكتاتوري ميشوند كه تملقش را ميگويند.