شب كور
چريكها در دل شب در بين راه مانده بودند. آنقدر تاريك بود كه كسي نميتواست حتي دستانش را ببيند. مدت زمان زيادي بود كه منتظر درآمدن ماه بودند ولي خبري از درآمدن ماه نبود.
يكياز چريكها فرمانده را صدا كرد:
فرمانده! مدت زيادياست كه اينجا ماندهايم. ماه هم كه در نميآيد پس تكليف ما چيست؟ آب و غذا هم كه براي مسير با خود داشتيم رو به تمام شدن است. حداقل كور مال كور مال حركت كنيم!
فرمانده: اينجا پر از پرتگاه است. چطور ميخواهيم كورمال وسط پرتگاهها برويم؟ بالاخره ماه در خواهد آمد. به نظرم همه دعا كنيم.
همه مشغول دعا شدند كه ماه در آيد و باز در انتظار درآمدن ماه برجاي خود لميدند.
ساعتي بعدصداي پاييآمد.
كسي نزديك ميشد. چنان قدم بر ميداشت كه گويي در روشنايي راه ميرود.
فرمانده فرياد زد: كي هستي؟
صدايي پاسخ داد: منم پيري كه گذر ميكند.
-پيري كه گذر ميكند!!
در اين تاريكي چطور ميتواني راه بروي؟
-تاريكي!!؟ من در روشنايي قدم بر ميدارم!.
كدام روشنايي. نه چراغي داري و نه مشعلي. ما كه قدم از قدم نميتوانيم بر داريم. ما را مسخره ميكني؟
ولي صداي گامهايي كه به طور منظم نزديك ميشد حكايت از درستي گفته آن فرد ميكرد. او به راستي بدون هيچ مشكلي داشت قدم برميداشت و به آنها نزديك ميشد. ترس همه چريكها را برداشته بود.
« نكند دشمن است و به اين شيوه قصد دستگيريآنها را دارد»
بسياري گلنگدن كشيدند و يكياز چريكها حتي چند تير به سمتي كه صداي پا ميآمد شليك كرد.
چرا شليك ميكنيد. من دشمن نيستم. پيري هستم رهگذر.
فرمانده فرياد زد: تا دستور شليك ندادم كسي شليك نكند و بعد به سمت صدا گفت:
اما تو خيلي مشكوكي. در اين ظلمات فقط ميشود با عينك شب از نوع نسل سوم يا بالاتر يعني عينك شب خيليمدرن مسير را تشخيص داد و اين هم در مقدورات يك ارتش است ولي تو به راحتي قدم بر ميداري در حالي كه ما حتي دستان خودمان را هم نميبينيم. به جز دشمن چه كسي ميتواند چين امكاناتيداشته باشد؟ جز اين است؟
- بله جز اين است. ظلماتيكه ميگوئيد زاده شماست!
- يعنيچه؟ يعني ما مقصريم كه خورشيد در نميآيد؟
بله شما مقصريد!
مردك. ما را به شوخيگرفتهاي؟
نه شوخي نميكنم. مگر شما همان واحدي نيستيد كه براي عمليات عليه دشمنتان رفته بوديد؟
بله. اما تو از كجا اينرا ميداني؟
مگر شما همان واحدي نيستيد كه به كمين دشمنتان افتاديد؟
بله. اما تو اينرا از كجا ميداني؟
مگر شما همان واحدي نيستيد كه بلافاصله عقب نشيني كرديد و بيش از نيمياز نفرات خودتان را از دست داديد؟
بله ولي تو اينها را از كجا ميداني؟
مگر شما 2 واحد نبوديد؟
بله. ولي ما از آن يكي واحد خبر نداريم. احتمالا آنها نيز به سرنوشت ما دچار شدهاند. ما هنگام عقبنشيني همه وسايل خودمان را جا گذاشتيم. مقداري عجلهكاري كرديم. حتي بيسيم و چراغهايمان و دوربين شبمان را جا گذاشتيم ولي تو اينها را از كجا ميداني؟
من شاهد نبرد شما بودم.
شاهد؟ كجا؟
در روي كوه مجاور مشغول شكارچيدن يك نوع گياه دارويي بودم. . من هيچ سلاحيبا خود ندارم به جز چوب دستيام.
از كجا بدانم؟ ما كه تو را نميبينيم.
اگر من دشمن بودم كه به اين صورت به نزد شما نميآمدم.
بله. حق با توست ولي شايد اين يك دام است.
در هر صورت اگر دام هم باشد شما چكار ميتوانيد بكنيد. من ميتوانم صحبت نكنم و مقداري به چپ و يا راست بروم و ديگر كارتان تمام است چون امكان رديابي هم نخواهيد داشت.
بله. حرفت درست است.
-از كياين ظلمات در اينجا حاكم شده؟
-از موقع عقب نشيمان تا به حال. بسيار تعجبآور است چون طبق محاسبات و طرح ما يكساعت بعد از شروع عمليات ما, ماه بايد در ميآمد. وليآلان مدتهاست. روزهاست كه از ماه و خورشيد خبري نيست و ما نه راه پس داريم و نه پيش و آب و غذايمان نيز رو به اتمام است.
آيا از سرنوشت واحد ديگر خبر يداريد؟
نه. ميدانيم كه دشمن منتظر ما بود. و از سمت آنها نيز صدايدرگيريميآمد. احتمالا همه شهيد شده باشند.
شما فكر ميكيند شكست خورديد؟
بله. با از دست دادن بيش از نيمياز نفراتم ما بدون اينكه كاري بتوايم بكنيم شكست خورديم.
ولي حقيقت چيز ديگرياست
حقيقت. منظورت چيست؟
واحد ديگر شما بعد از به كمين خوردن نه تنها عقب نشيني نكرد بلكه كمين را نابود ساخت و به دشمن تهاجم كرد و پايگاه دشمن را فتح كرد. ولياز شما هيچ ردي نيافت.
هياهويي برخاست.
كم كم هوا روشن شد.
و خورشيد بر فراز آسمان تابان نمايان شد.
همه پير را ميديدند. همانطور كه ميگفت با ردايي و عصايي و از آنها دور ميشد.
بر فراز پايگاه دشمن پرچم خود چريكها برافراشته بود.