«مرغ ماهيخوار»
«مرغ ماهيخوار»
...مرغ ماهيخوار چرخي زد و از دور يك سرخي در آب ديد. با خودش گفت« بلاخره گيرت آوردم» يك راست رفت سمت سرخيِ تويِ آب . وقتي درست بالا سرش رسيد گفت « خودشه» و پرهايش را جمع كرد، پاهايش را عقب داد و شيرجه زد توي آب... و چند لحظه بعد در حالي كه يك ماهي سرخ رنگ را در منقارش گرفته بود از آب بيرون آمد ولي عجيب آن بود كه ماهي را نميخواست براي خوردن ببرد، آنرا با منقارش از وسط نيم كرد و ريخت تو دريا درست در همان نقطهاي كه يك عالم ماهي سياه و خاكستري آماده بودند و با ولع گوشتهاي ماهي قرمز را ميخوردند و حتي استخوانهاي آنرا نيز بلعيدند تا نشاني از ماهي قرمز در دريا نباشد.
مرغ ماهيخوار يك چرخ ديگر در آسمان دريا زد، هيچ نشاني از سرخي ديده نميشد باز چرخيد و وقتي مطمئن شد كه از سرخي خبري در آب نيست، خوشحال فرياد زد : « خوب شد، سرخي نباشه نهنگ هم نيست » و بعد باز شيرجه رفت توي آب و وقتي بيرون آمد دوتا ماهي سفيد از منقارش آويزان بودند. آنها را امان نداد و همان روي هوا بلعيد و باز شيرجه رفت و باز شيرجه رفت و هر بار كه از آب دريا بيرون ميآمد چندتا ماهي سفيد از نوكش آويزان بودند. با اينكه سير شده بود ولي به اينكار ادامه ميداد ، لاشه ماهيها را ميبرد به لانهيي كه درست وسط دريا روي تكه استخوانهاي به هم چسبيده ماهيهاي سفيد درست شده بود ميانداخت و باز بر ميگشت . در آسمانِ دريا بهجز در نقاطي، مرغان ماهيخوار همه جا تا بيكران بهچشم ميخوردند.
ماهي كوچولوي خال خال قرمز كه از دور صحنه را ديده بود هراسان از مادرش پرسيد : « مامان! مگه ماهي قرمزه چيكار كرده بود كه مرغ ماهيخوار اونو شكار كرد ولي نخورد؟»
مادر در حالي كه سعي ميكرد گريه هايش را او نبيندجواب داد: «چون از نهنگ ميترسه»
-چي؟ از نهنگ چه ربطي داره؟ اصلا اين مرغه بده از كجا آومده؟ چرا مارو راحت نميزاره بره، ما كه با اون كاري نداريم، اون تو آسمونه ما تو دريا، چيكار داره به دريا؟...
مادر نگذاشت خال خال قرمز حرفش را تمام كند و جواب داد: « تو هنوز خيلي كوچولو هستي كه بفهميكه موضوع چيه».
-خواهش ميكنم مامان جون برام بگو، اينرا گفت براي اينكه مادرش را زير فشار بگذارد، زد زير گريه، او خوب ميدانست كه مادرش وقتي كه گريه ميكنه حاضره هر كاري برايش انجام بده ...
مادر با بالچههايش خال خال قرمز را نوازش كرد و گفت : «گريه نكن عزيزم، باشه برات ميگم».
خال خال قرمز سراپا گوش شد.
مادر ادامه داد : « اون مرغ ماهيخوار، مرغ نبود».
خال خال قرمز در حالي كه از تعجب دهانش باز مانده بود : « يعني چي؟خودم ديدم و هر روز هم ميبينم كه اونا همه مرغن. همه بال دارند و نوك بلند كه با اون مارو شكار ميكنن، چي چي ميگي كه مرغه مرغ نيست؟!!».
مادر: « راست ميگي، ولي اونا اولش مرغ نبودن اونا ماهي بودند...».
-مامان! مامان! ديوونه شدي؟فكر نكن من بچه ام هر چي ميخواي بهمن ميتوني بگيها!
مادر: « نه صبر داشته باش! برات ميگم».
باشه مامان، ولي يخورده زودتر بگو!
آره عزيز دلم ميدوني جاي ماهي هميشه تو درياست.
ماهي تو دريا نباشه
مرغ ماهي خوار ميشه
دريا براش
يه ظرف غذا ميشه».
خال خال قرمز در حالي كه اصلا چيزي نفهيده بود با اعتراض گفت : « مامان! چي ميگي؟ منكه اصلا نفهميدم چي گفتي، ”ماهي تو دريا نباشه، مرغ ماهي خوار ميشه!“ يعني چي؟ ماهي كه بدون دريا زنده نيست كه مرغ هم بشه...»
مادر در حالي كه ميخنديد جواب داد: « گفتم برات زوده »
- نخير اصلا هم برام زود نيست! تو خوب تعريف نميكني كه من بفهمم» و بعد با مهرباني رفت روي كول مادرش و پشتش را به نوكش قلقلك داد، اون ميدانست كه مادرش از اينكار خوشش ميآيد
مادر: « باشه ولي تو هم وسط حرف من نيا».
خال خال قرمز در حالي كه از پشت مادرش پائين ميآمد جواب داد: « باشه قول ميدم».
مادر ادامه داد « داشتم ميگفتم، تو دريا را اينطور نبين كه آينقدر آرام است، توي آون يه جنگي هميشه بوده و هست. تو دريا انواع ماهيها پيدا ميشن، ماهي رنگي، ماهي سفيد، ماهي سياه، ماهي خاكستر، ماهي خال خال قرمز مثل تو و ماهي قرمز. تو دريا نهنگ هم هست ولي همه جايش نيست . دريا خانه ماهية ولي تو همين درياي قشنگ به اين زلالي به اين پاكي با اين همه ماهي ... ولي بعضي از ماهيها بيشتر از بقيه ميخوان، اونا ميخوان كه همه جاهاي خوب دريا مال اونا باشه.
ميدوني؟ همه ماهي ها اولش سفيدن، بعد اوني كه بيشتر ميخواد كم كم رنگش خاكستري و بعد سياه ميشه و يه روز حتي دريا رو هم نميتونه تحمل كنه ميزنه از آب بيرون همون موقع تبديل به مرغ ماهيخوار ميشه، مرغ ماهيخوار دريا را فقط مثه يه ظرف غذا ميبينه و خوراكش گوشت ماهيهاي سفيده و يه تكه هم ميندازه جلو ماهيهاي خاكستري و سياه...
- مامان پس چرا مرغ بده ماهي قرمزرو نخورد؟ پس ماهي قرمز ها از كجا ميان؟ پس من خودم و تو رنگمون خال خال قرمزه؟ پس اينطوري كه تو گفتي همهمون خوراك مرغماهيخوار ميشيم؟
- عزيزم! نه اينطور نيست كه مرغ ماهيخوار هر كاري دلش بخواد بكنه، اون از يه چيزي ترس داره و اونم نهنگه، وقتي جايي سرو كلة نهنگ پيدابشه، جايي براي مرغ ماهيخوار و ماهيهاي سياه و خاكستري نميمونه. آره عزيزم اينطوري نيست كه همه ماهيها مثه ماهيهاي سفيد خودشون رو فقط خوراك مرغ ببيند، نه! يه تعدادي از اونا اين وضعو قبول ندارند و ميگن ماهيها همه در دريا آزادند و دريا حق همه هست، ماهيي كه اين حرف را بزنه، تبديل به ماهي خال خال قرمز ميشن و وقتي شروع ميكنن تو دريا به ماهيهاي سفيد بگن كه اونا خودشون هم زندگي براي خودشون دارند و نه اينكه زندگي اونا براي غذا دادن به مرغ ماهيخواره،رنگشون قرمز ميشه و براي همينه كه مرغ ماهيخوار هر جا اونارو ببينه اول ميره سراغ اونا كه سر به نيستشان بكنه چون ميدونه كه با وجود ماهي قرمز تو دريا كم كم ماهيهاي سفيد ديگه حاضر نميشن كه به عمقي بيان كه مرغ بتونه اونا رو شكار كنه براي همين منتظره تا وقتي ماهي قرمز به عمقي ميياد كه براي ماهيهاي سفيد پيام دريا روا بياره اونو درجا از بين ببره . تازه اون خوب ميدونه كه ماهي قرمز را اگه نكشه همونه كه تبديل به نهنگ ميشه و وقتي نهنگ جايي پيداش بشه ديگه هيچ مرغ ماهيخواري جرات نداره اون طرفها پيدايش بشه، مرغ آنقدر از ماهي قرمز بدش ميياد كه حاضر نيست حتي گوشتش رو بخوره فقط اونو ميكشه و ميزاره گوشتشو بقيه ماهيها بخورن و اين پاداش اوناست كه راه مرغ ماهيخوار را ادامه ميدن . ماهي قرمز خيلي خيلي كمه چون همه مرغان ماهيخوار دنبالشان هستند ولي دريا پر از ماهي سفيده كه فكر ميكنن اونا ماهي شدن كه غذاي مرغ ماهيخوار باشن و باور ندارن كه خوشون هم ميتونن تو دريا براي خودشون زندگي كنن .
از هزارتا ماهي قرمز يكي هم نميرسه كه نهنگ بشه ولي وقتي شد ديگه تو اون قسمت دريا همه ماهيها تبديل به ماهي قرمز ميشن و از مرغ ماهيخوار ديگه اثري نميمونه ولي مشكل ما اينه كه دريا خيلي بزرگه و نهنگ تو ش كم ...»
هيمن موقع سر صدايي بلند شد آب دريا به تلاطم افتاد و تا خال خال قرمز سرش را از تو آب بيرون كرد كه ببينه چه خبره، مرغماهيخوار را ديد كه دردهان يك نهنگ فرو بلعيده شد و تا چشم كار ميكرد از مرغان ماهيخوار خبري نبود.