سلطه فاشيسم و آزمايش هنر و هنرمند
ضمن تشكر از دوستاني كه بعد از انتشار اين كتاب كه با همكاري دوست دانشمندم پرفسور ساندك در سال 1384 منتشر شد اينكار را مورد تشويق قرار دادند
بعد از انتشار سري دوم كتاب در سال 1388 هم اكنون آنرا براي استفاده هموطنان در داخل ايران در سايت مي گذارم
مقاومت عليه ديكتاتور در زماني كه تكامل اجتماعي پشت سيستم حكومت كننده درجا مي زند بر هر انساني -بخصوص اگر ادعاي هنرمند بودن را دارد- واجب است
م.مشيري
قسمت اول
مرداد 1389
`پيشگفتار 5
هنر و هنرمند در عصر سلطة فاشيسم 7
تبليغات در حكومت هيتلر 13
برتولت برشت 19
برشت مرد حقيقت 23
هلنه وايگل 59
توماس مان 61
هاينريش مان 66
شهيد كارل فون اوسيتسكي 68
ريكاردا هوخ 71
مارلينه ديتريش 74
فريتس لانگ 77
هنر سياه: 81
لني ريفنشتال: 83
هاينريش گوركه 85
ماريا روك 86
هانتس رومان 87
زاهرا رندر 88
گوستآو گروندگنز 89
هاينريش هوفمن 90
پيشگفتار
در همة دورانهاي تاريخي حكومتهاي ديكتاتوري براي توجيه سركوبي خود اعمال ظالمانة را تحت پوشهاي مختلف توجيه ميكنند.
در اين ديكتاتوريها «حقيقت» جز ابزاري كه با آن «سر واقعيت» بريده ميشود، نيست. در اين شرايط انسان و به خصوص هنرمند ابتدا بايد جبهة خود را مشخص كند كه در كدام سمت قراردارد. در سمت آزادي ميهن و يا در سمت ديكتاتور. كسي در اين ميان نميتواند بيطرف فقط نظاره كند چون در نهايت ديكتاتور به سراغش خواهد آمد.
در فاشيسم برآمده از استبداد،يكي« سينهچاك» وطن است و ديگري «سينهزن» دين، يكي فقط مرام و مذهب خود را براي نجات مردم و جهان يگانه راه نجات ميداند و ديگري نژاد برتر و اندازة كاسه سر را(1) و...با هر دستاويز، اما تودة مردم مطيع و فرمانبر بايد باشند.
در جايي كه ديكتاتور حاكم است مخالفت با حكومت را يكي دشمني با مام وطن و نشانة خيانت به آن و ديگري دشمني با خدا و پيامبرش و نشانة كفر و الحاد ناميده و عقوبت ميدهند. اگر چه علت عقوبت متفاوت است ولي روش يكسان است: بوسه بر تيرك اعدام و سلام بر خاك خونين. رقص مرگ بر فراز چوبة دار. ضجه و ناله بر روي تخت شكنجه و پوسيدن جسم در كنج زندان. در به دري و آوارگي، از دست دادن عزيزان، دوري از وطن، از دست دادن تماميهست و نيست و دائم در التهاب بودن و...
آري آزادي بهايي بس سنگين دارد كه اين بها را آگاهترين، از خودگذشتهترين و زيباخوترين انسانها با جان، مال و عواطف خود ميپردازنند.
شاعر ضد فاشيسم، ريكاردا هوخ در مورد آزادي چنين ميسرايد:
جهل و مزدوري البته كار بي دردسري است
چون آگاهي در راه آزادي كار پرمشقتي است
در اين كتاب سعي شده است كه به زندگي مشهورترين هنرمندان و انديشمندان زمان سلطة فاشيسم در آلمان پرداخته شود. از اين رو تعدادي از آثار برتولت برشت، سمبل هنرمندان ضد فاشيسم كه با موضوع كتاب ارتباط دارد، ترجمه شده كه تعدادي از آنها براي اولينبار به فارسي ترجمه ميشوند.
باشد تا گذشته چراغ راه حال و آينده باشد و معياري براي قضاوت.
م.مشيري( رهنورد)اسفند 84
1- در حكومت هيتلر براي تشخيص نژاد برتر از روش اندازهگيري كاسة سراستفاده ميكردند!!
هنر و هنرمند در عصر فاشيسم
بعد از شكست خفتبار آلمان در جنگ جهاني اول، جامعة آلمان در پي آثار اين شكست به هر سو كشيده ميشد و به دنبال منجي ميگشت تا به آلماني تحقير شدة و شكست خورده مجدداً روحيه داده و اوضاع نا به سامان كشور را سامان دهد و آنارشيسم را مهار كند. در اين زمان تورم در آلمان بيداد ميكرد. در اين شرايط بود كه احزاب «چپ» و« راست» در آلمان شروع به رشد نمودند. احزاب راست افراطي كه در پي ايجاد «آلمان بزرگ» بودند در جامعه از مقبوليت بيشتري نسبت به احزاب چپ برخوردار بودند. در همين ايام بود كه حزب كارگران سوسياليست ملي آلمان تاسيس شد و به زودي هيتلر زمام امور آن را به دست گرفت.
هيتلر، اين اتريشي سرگردان و ولگرد ولي شجاع، سخنران بسيار زبر دستي بود و با شعار ايجاد آلمان بزرگ و سازماندهي منسجم حزبي توانست ظرف ده سال در جامعة آن روز آلمان به عنوان يكي از رهبران تعيينكنندة صحنه سياست در آيد. در اواخر دهة دوم اين قرن حزب او قدرتمندترين حزب آلمان محسوب ميشد. با قدرتيابي حزب نازيها، جنگ بين راست و چپ نيز در آلمان شدت گرفت. در حالي كه چپهاي آلمان نسبت به خطر قدرتگيري فاشيسم در كشورشان هشدار ميدادند ولي با توجه به حمايت و يا سكوت احزاب سنتي راست، حزب هيتلر قدرت بيشتري مييافت. عملاً در اوايل دهة سوم تشكيلات منسجم حزب قدرت واقعي اجرايي در آلمان بود و در بسياري از موارد كار پليس را نيز خودسرانه انجام داده و مخالفان هيتلر را سركوب ميكرد.
از طرف ديگر ماشين عظيم تبليغاتي حزب، هيتلر را فرشتهيي توصيف ميكرد كه اگر در انتخابات پيروز شود همة شيطانها از آلمان بيرون خواهند رفت!!
در سال 1
عملاً حزب هيتلر دولتي در دولت بود و دولت قانوني ناتوان از حل معضلات جامعه، هر چه بيشتر كشور و ملت آلمان را به سمت حزب و شخص هيتلر سوق ميداد. در اين زمان هنرمندان و روشفكران كه زبان ملت محسوب ميشوند در مقابل يك سؤال مهم قرار گرفتند:
در جهت تأمين منافع مادي، خود را در خدمت هيتلر قرار دهند و مبلغ مستقيم و غير مستقيم حزب و شخص هيتلر باشند يا براي منافع وطن، راه مبارزه با سلطه فاشيسم را در پيش گيرند.
مسلم است كه لحظه انتخاب لحظه سادهيي نيست. هر انسان و هر هنرمند و انديشمندي در اين لحظه با افكارمختلفي مواجه است كه ميتوان آن را جنگ سخت دو چهرة انسان در مقابل هم ناميد. از يك سو انسان در پي منافع مادي و هوسهاي نفساني است و از هيچ رذالتي فرو نميگذارد و از طرف ديگر خود و همه هستي و بود و نبودش را در راه همنوع خود و آزادي فدا ميكند. او بايد بر منافع فردي، دست آورد ساليان، رسيدن به مراتب شغلي و امكانات بالاتر، حفظ خانواده و دوستان، لذتهاي مادي و جنسي و... پا گذارد و از طرف ديگر راه سرخ مقاومت در برابر ديكتاتور و از دست دادن همه چيزهايي كه برايشان سالها زحمت كشيده است و جان و هستي خود، آوارگي و در به دري، آيندهيي نامعلوم و از همه بدتر مارك خائن خوردن، از دست دادن امكانات انتشار آثار و ارائه آن به جامعه -چيزي كه راه نفس هر هنر مند و انديشمند را تشكيل ميدهد-، فقر و بيماري در تبعيد و در نهايت امكان شكنجه و اعدام شدن خود و عزيران و دوستان را بر گزيند.
سرنوشت هنرمندان و انديشمندان در زمان سلطة فاشيسم در آلمان داستاني است بس آموزنده كه در هر عصري تازه و زنده است و ميتوان از آن درسهايي بس پربار گرفت و به كار بست.
آيا اين اتفاقي است كه امثال برتولت برشت نمايشنويس و شاعر بزرگ قرن و معلم بزرگ انسان و توماس مان بزرگترين رومان نويس قرن بيستم آلمان و برندة جايزة نوبل ادبيات سال 1
1- شعر «به تولد يافتگان بعدي»
2- هنر در خدمت جامعه و مردم
3-هنر در خدمت ديكتاتور
تبليغات و حكومت هيتلر
شايد بتوان گفت پاية اصلي قدرت دستگاه جهنميحزب كارگران سوسياليست ملي و شخص هيتلر، دستگاه تبليغاتي بود.
در زماني كه صدها هزار سرباز آلماني در جبهه استالينگراد از سرما يخ ميزدنند و روزانه چند هزار تلف ميشدند، گوبلز وزير تبليغات حكومت هيتلر چنان فضاي سحرانگيز تبليغاتي به وجود آورده بود كه هربيندة آلماني تصور ميكرد سربازان در اين جبهه هيچ مشكلي ندارند و كار فتح روسيه در شرف اتمام است و به اين صورت آخرين سيبزميني را كه با مشكلات زياد براي غذايش تهيه نموده بود، براي كمك به ادامة جنگ به جبههها ميفرستاد. اين كار فقط با تبليغاتي امكانپذير بود كه انجام آن بر عهدة هنرمندان هنر سياه گذاشته شده بود.
فيلمهاي تبليغاتي اين چنيني را كساني مانند ريفنشتال، فيلمساز بزرگ، ميساختند و هنرپيشههايي نظير زاهرا لندر، يا گوستآو گروندگنز، ماريكا روك و يا هانس روهمان و... در آن بازي ميكردند كه ذهنها را بفريبند و انسانهاي بيشمار ديگري را به كام نيستي بكشانند يا به مبارزين ضد هيتلر مارك خائن بزنند. به دنبال اين نياز بود كه حكومت هيتلر به شدت به دنبال جذب هنرمندان براي مقاصد جنايتكارانة خود بود. براي مثال ريفنشتال، كارگردان بزرگ از نزديكان شخص هيتلر محسوب ميشد. ميگويند حتي وقتي قرار بود رژهيي انجام شود ابتدا نظر ريفنشتال در مورد چگونگي انجام رژه -كه تأثير تبليغاتي بيشتري داشته باشد-پرسيده ميشد و در بسياري موارد طبق نظر او طرح رژه تغيير داده ميشد.
اما در جبهة ديگر، يعني در جبهة مبارزين و مخالفين هيتلر، اكثريت هنرمندان نظير برشت، ديتريش، اوسيتسكي و برادران مان و ... قرار داشتند كه براي مخالفت به فاشيسم روانة بازداشتگاههاي مرگ شده يا در دور دنيا آواره گشتند.
دقيقاً بيدليل نيست كه كساني مانند برشت و مان و... در زمانهيي در زمينة ادبيات به شهرت جهاني دست مييابند كه دربهدر و آوارهاند، خلع تابعيت شده و خائن ناميده ميشوند. چرا؟ چون در جبهة ضد هيتلر قرار داشتند و هنر را هم چون سلاحي عليه ديكتاتور به كار ميبردندكه تبليغات او را خنثي كنند. آنها به خوبي از قدرت سحر تبليغات- وقتي در خدمت ديكتاتور قرار ميگيرد- آگاهند (شعر در ضرورت تبليغات - برشت)و در پي آنند كه در ديوار جهل انسانها و پرده فريب ديكتاتور، شكاف ايجاد نمايند.
شايد براي بعضيها اين موضوع بسي شگفتآور باشد كه ظاهراً اكثريت ملت متمدن آلمان، ملتي كه بزرگترين شاعران و موسيقيدانها را به جهان عرضه داشته بود، سرزمين گوتة كبير و شيلر تبديل به حمايتكنندگان حكومت جنايتكار هيتلر ميشوند. در پس عكسها و فيلمهاي توليد شدة تبليغاتي گويي جز آلمان هيتلري، آلمان ديگري وجود نداشت!! ولي حقيقت اين بود كه در مقابل هيتلر مقاومتي گسترده وجود داشت و هنر سرخفام و مبارزي كه در ستيز دائم با آن بود. براي نسلهاي بعدي آلمان نيز ابعاد جنايات حكومت هيتلر قابل درك نيست و هميشه از خود سؤال ميكنند كه: «چه اتفاقي براي پدران و مادران ما افتاده بود كه حاضر شدند به چنين شقاوتهايي دست بزند؟ كورههاي سوزاندن انسان و شيوههاي ضد انساني شكنجه و اختناق...» اما وقتي كاركرد دستگاه تبليغات حكومت هيتلر را بررسي ميكنيم، متوجه ميشويم كه هيتلر و ديگر سردمداران حكومتش توانستد ابتدا با تبليغات توخالي ولي بسيار گسترده و مؤثر، قشر عادي جامعة آلمان را مسحور نمايند و فرياد اعتراض مخالفان و انديشمندان (آلماني ديگر) را در هياهو فاشيسم بي اثر كنند و به اين صورت به خواستههاي خود دست يابند، خواستههاي كه نزديك 60 ميليون قرباني برجاي گذاشت و آلمان و بسياري از كشورها را ويران كرد. برشت در اين باره تبليغات نازيها چنين مينويسد:
انسان مجبور است كه كتاب پيشوا را بخواند
چون هرجا مينگري وجود دارد
و البته اين امر به كمك كساني امكان پذير بود كه ميتوانستند امر تبليغات را پيش ببرند و بيدليل نيست كه همه جا حكومت هيتلر به دنبال جذب هنرمندان بر ميآيد.
گوبلز به كساني مانند هانس لانگه، كارگردان موفق سينما، پيشنهاد رياست آكادميفيلمسازي آلمان را با امكانات بسيار و حقوق گزاف ميدهد ولي اين هنرمند آزاده براي تن ندادن به خواسته دژخيم به خارج ميگريزد. بيدليل نيست كه مارينه ديتريش وقتي گوبلز برايش پيغام ميدهد كه پيشوا تورا فرا ميخواند و حاضر است تا
ذيلاً داستان زندگي برخي از هنرمنداني كه در عصر حاكميت فاشيسم زندگي ميكردند، آورده ميشود. آنچه كه مسلم است تاريخ در مورد هر هنرمندي قضاوت خود را دارد و در عصر حاكميت ديكتاتور «حمل كنندگان هنر متعهد» را از «پيشبرندگان هنر در خدمت اختناق» تميز داده و در مورد آنان قضاوت ميكند.