«جنگ خميني»، « جنگ هيتلر»
- توضیحات
- دسته: مقالات
- بازدید: 1983
مقدمه:
به يقين مي توان روز 30 آوريل 1945 (روز خودكشي عبرت آموز هيتلر) و متعاقب آن روزهاي 7 و 8 ماه مه (روز تسليم شدن ارتش آلمان) را مهمترين و خوشحالكنندهترين روز تاريخ بشري دانست. به اين صورت خونينترين جنگ تاريخ با حدود 55 ميليون كشته و صدها ميليون زخمي و آواره و هزاران شهر و روستاي ويران شده پايان پذيرفت.
در مورد جنگ جهاني دوم بسيار گفته و نوشته اند كه من در اين مقاله قصد پرداختن به آنها را ندارم. براي من ترجمه بخشهايي از نظرات و شعرهاي برتولت برشت و ديگر هنرمندان دوران سلطة فاشيسم در آلمان در مورد جنگ جهاني دوم كه در كتاب «سلطة فاشيسم و آزمايش هنر و هنرمند» ترجمه و تدوين شده، درك جديدي از وجود مقاومت مردم آلمان و بسياري از هنرمندان به نامشان عليه حكومت هيتلر و جنگ خانمانبرانداز او به همراه داشت. اين درك جديد از ماهيت جنگ هيتلر مرا به اين صرافت انداخت كه مختصري در مورد جنگ ويران گر ديگري يعني جنگ ايران و عراق و مقايسه محتوايي آن با جنگ جهاني دوم بنويسم.
قصد دارم به طور مختصر براي هموطنانم به خصوص براي نسل جوان كشورمان كه در مورد هر دو جنگ فقط در كتابها خوانده است، كمي در مورد ويژگيهاي و ماهيت اين دو جنگ و برخورد نيروها و شخصيتهاي آزاديخواه با آن توضيح دهم.
آن روزها در حكومت فاشيسم ناسيونال- سوسياليسم هيتلري مخالفت با جنگ معادل خيانت محسوب مي شد. هيتلر تحت عنوان گسترش سرزمين ژرمنها جنگ توسعه طلبانه خود را جنگي ملي و براي كسب حقوق ملت آلمان توجيه مي كرد. اوسالها پيش در كتاب نبرد من - كه در سال 1924 نوشته بود- تنها راه رسيدن به چيزي كه او تحت عنوان احقاق حقوق آلمان مي ناميد را جنگ ناميده بود. هيتلر با وقاحت تمام جنگ را جنگي دفاعي ميناميد. درست زماني كه تانكهاي آلماني براي اشغال فرانسه خط ماژلان را از طريق بلژيك دور مي زدند در شهر زاربوركن آلمان حزب هيتلر( حزب كارگران سوسياليست ملي آلمان) دجالانه تظاهرات ضد جنگ به راه انداخته بود. شعار هاي اصلي تظاهرات عبارت بودند از:
چرا جنگ؟ بيائيد با هم دوست باشيم
ما جنگ را محكوم مي كنيم
و شعار هاي دجالگرايانه ديگر
در اين شرايط وطن پرستان واقعي در آلمان و روشنفكران متعهد با شناخت ماهيت جنگ ضد ميهني هيتلر عليه آن موضع گيري مي كردند. هر چند هيتلر با به راه انداختن تظاهرات آن چناني سعي بر آن داشت كه به جهان نشان دهد كه مردم آلمان پشت او و جنگش قرار دارند و آلماني جز «آلمان هيتلر» وجود ندارد ولي روشنفكران و وطن پرستان واقعي آلمان در هر كجا و به هر وسيلهيي چهره كريه حكومت هيتلر و جنگ و مليگرايي كاذبش را بر ملا ميساختند.
«ما قصد داريم به جهان نشان دهيم كه در مقابل ”آلمان هيتلر“ يك« آلمان ديگر»ي هم وجود دارد كه مخالف اوست. بله واقعا يك ”آلمان ديگر“ در مقابل هيتلر قد برافراشته است. ”آلمان ديگر و اعضاي آن را“ را هيتلر نتوانست به جنگ خود بكشاند چون اعضاي آن همه ضد جنگ هيتلر بودند . واقعيت وحشتناك اين است كه هيتلر توانست در هياهوي جنگ خود صداي ”آلمان ديگر“ را بپوشاند كه گويي وجود ندارد - برتولت برشت در مقاله ”آلماني ديگر“- 1943»
البته دستگاه تبليغات گوبلزي( وزير تبليغات حكومت هيتلر) با به خدمت گرفتن تعدادي از هنرمندان خود فروخته و روشنفكران مزدور، مخالفان را خائن و وطن فروش معرفي ميكرد. از طرف ديگر دستگاه سركوبي گشتاپو با دستگيري و اعدام و شكنجه وطن پرستان و روشنفكران و هنرمندان متعهد، سعي بر خاموش كردن صدايشان داشت. جدا از كشتارهاي معروف به هلوكاست( كشتار جمعي – كشتار و نسل كشي ميليونها يهودي نيز تحت اين عنوان ناميده مي شود) بيش از 60 هزار آلماني نيز تنها به خاطر جرايم سياسي توسط گشتاپو اعدام شدند. در بين آنها هنرمندان و اندايشمندان زيادي نظير برنده جايزه صلح نوبل ، شهيد اوسيتسكي نيز وجود داشت. البته هنرمندان متعهد همانطور كه از شعر برشت مشخص است گول تبليغات هيتلري را نمي خوردند و جنگ را نامشروع مي دانستند. براي آنها سربازي فرانسوي و يا انگليسي دشمن نبود بلكه دشمن حكومت هيتلر و فرماندهان و كارگزاران رژيمش بودند. برشت در همين رابطه چنين مي سرايد:
وقتي زمان رژه رفتن ( جنگ) فرا ميرسد
وقتي زمان رژه رفتن (جنگ) فرارسد
خيليها نميدانند
كه دشمن واقعي آنها در جلوي صفوف در حال رژه است
و صدايي كه آنها را فرماندهي ميكند
همان صداي دشمن اصلي است
و كسي كه از دشمن سخن ميگويد
خود، همان دشمن است
و يا در باره تبليغات پوشالي گوبلزي در مورد جنگ كه شركت در آنرا معادل افتخار مرد آلماني عنوان مي كرد، چنين مي سرايد
بالاييها ميگويند
اين(جنگ) به شهرت و افتخارختم ميشود
پايينيها ميگويند
تنها اين راه
به گورستان ميرود
توماس مان نويسنده سرشناس آلمان و برنده جايزه نوبل ادبيات سال 1929 نيز بعد از شروع جنگ برنامه هايي راعليه حكومت هيتلري از راديو بي بي سي انگلستان- كشوري كه در حال جنگ با آلمان هيتلري بود- آغاز كرد . براي او همچو برشت دشمن اصلي حكومت هيتلر محسوب مي شد كه عامل همه مشكلات آلمان بود. توماس مان نيز با اصلي و فرعي كردن تضادها با انرژي تمام در پي افشاي چهره دشمن اصلي كه همان حكومت حاكم بر وطنش بود برآمد.
در كتاب« سلطه فاشيسم و آزمايش هنر و هنرمند» در مورد توماس مان چنين مي خوانيم
مان در سال 1939پس شروع جنگ به ناچار از سوئيس به آمريكا مهاجرت كرد.
دستگاه تبليغات گوبلز از او تحت عنوان نويسنده خائني كه به نزد دشمن رفته نام ميبرد ولي او در جواب اتهاماتي كه به او زده ميشد با افتخار جواب ميداد:
«هرجا من باشم آلمان نيز همانجاست» او فرهنگ كشورش را با خود حمل ميكرد و در خانه او كسي اگر اصليت آلماني داشت اجازة انگليسي صحبت كردن نداشت.
در سال 1940 با شروع جنگ همكاريش را با راديو بي بي سي شروع كرد. در گفتارهايي كه در راديو بي. بي. سي داشت لحن او نسبت به نازيها حالت تندتري به خود گرفت:
او در يكي از گفتارهايش نازيها را جلاد و بيرحم توصيف كرد و آرزو نمود كه هر چه زودتر گورشان را از آلمان گم كنند. او خواستار همزيستي مسالمتآميز با كشورها بود و از جنگ و حكومت نازيها متنفر بود.
در اين زمان مارلينه ديتريش هنرپيشه مشهور آلمان نيز براي نشان دادن اين كه جنگ ، جنگ ملت آلمان نيست در جبهه هاي جنگ در كنار سربازان كشورهايي كه با حكومت هتيلر مشغول جنگ بودند حضور مي يافت و برايشان برنامه اجرا مي كرد.
بسياري از انديشمندان آلماني نظير نابغه دنياي بشري آلبرت اينشتين نيز در صفوف مبارزان ضد فاشيسم عليه حكومتر هيتلر مبارزه مي كردند. آنها سعي داشتند نشان دهند كه حكومت هتيلر، آلمان و مردم آلمان نيست و خود حكومت دشمن اصلي مردم آلمان است و نه دشمن خارجي.
البته حكومت هيتلر تمامي آنها را خائن به وطن مي ناميد ولي گذشت زمان نشان داد كه هيتلر و حكومتش و تمامي كساني كه آنرا مورد تأئيد قرار مي دادند خود اصلي ترين خائنان به وطن بوده اند.
«جنگ خميني»، «جنگ هيتلر»
هيتلر اولين هدف حكومتش را تصاحب مناطق آلماني زبان اعلام كرد. اين خواست او چيز جديدي البته نبود چرا كه همين خواست 13 سال قبل در برنامه حزب نازيها نيز به طور آشكار اعلام شده بود(1) . هدف ديگر آنها برقراري نظم نوين جهاني ضد امپرياليستي(2 ) بود. در كتاب نبرد من هيتلر به طور آشكاري از اشغال كشور اتريش صحبت مي كند:
« سرزمين آلماني اتريش بايد مجدداً به خاك مادريش وصل شود... چون كساني كه داراي خوني يكسان هستند به سرزمين رايش بزرگ آلمان تعلق دارند» او در جملهيي مشهور در كتاب نبرد من چنين مي نويسد:
« خيش زمين ما شمشيرمان خواهد بود و از ميان اشكهاي كه در جنگ فرو مي ريزند نان آيندگان ما تأمين خواهد شد» او آشكارا جنگ را بهترين وسيله براي رسيدن به اهداف خود مي دانست.
البته عنوان« اتحاد مناطق آلماني زبان» بهانهيي بيش نبود چرا كه به زودي ارتش هيتلر در پراك، پاريس، بلگراد، آتن ،ورشو و بسياري از پايتختهاي كشورهاي اروپايي و حتي تا استالينگراد و پيش رفت و ادامنه جنگ به افريقا نيز كشيده شد. هيتلر در پس شعار اتحاد مناطق آلماني زبان هدف اصلي كه همان تأسيس امپراتوري آرياييها و سلطه بر جهان بود را پنهان ميساخت.
اما حكومت خميني ماهيت فاشيسم- مذهبي داشت. يعني خود را وكيل وصي خدا و دين و پيامبر اسلام معرفي مي كرد و به جاي شعارهاي ملي ، ميهني و نژاد پرستانه هيتلر ، خميني اولين هدف حكومتش را ايجاد امپراتوري «اسلامي» عنوان ميكرد كه كشور عراق نخستين كانديداي ورود به اين امپراتوري بود.
همان طور كه نازيها از قبل مقاصد خود را در برنامه حزبشان در سال 1920 آشكار ساخته بودند و هيتلر نيز در كتاب نبرد من به مراتب بر آن تأكيد نمود بود(3) و به اين صورت دنيا به جنگ دوم جهاني كشيده شد، خميني نيز نقشه هاي شومي براي دنيا تحت نام ايجاد «حكومت جهاني اسلام» كشيده بود(امروز جانشينان او دقيقاً در پي همان اهدافي هستند كه خميني اعلام كرده بود و براي همين در تلاش براي بمب اتمي سراز پا نميشناسند تا از موضع بالا ماجراجوئيهاي خود را پيش ببرند و باجخواهي و نسقگيري كنند ) و از قبل آنرا در كتاب « حكومت جهاني اسلام» اعلام كرده بود.
بعد از انقلاب ضد سلطنتي و سقوط رژيم شاه، خميني جلاد در پي بلعيدن عراق خيز برداشت. او در كتاب ولايتفقيه و يا «حكومت جهاني اسلام» در دهه 40 -زماني كه در نجف در تبعيد بود - بر ضرورت تشكيل حكومت اسلامي چنين نوشته بود: « بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي لازمه اعتقاد به ولايت است... شما وظيفه داريد كه حكومت اسلامي تأسيس كنيد...» او در اين كتاب ولايت فقيه را اينطور توصيف مي كند:
« ولايت فقيه مثل جعل قيم براي اطفال است. قيم ملت مثل قيم صغار، از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقي ندارد...» او در اين كتاب تصريح مي كند كه ميان كشورهاي اسلامي هيچ مرزي واقعي وجود ندارد او مي نويسد« برنامه حكومتي اسلام را به دينا برسانيد. شايد اين سلاطين و رئيسهاي جمهوريهاي ممالك اسلامي متوجه شوند كه مطلب صحيح است و تابع گردند. ما امروز 700 ميليون جمعيت داريم و 170 ميليون يا بيشتر شيعه داريم. اينها همه پيرو ما هستند...»
او مي خواست به اين صورت بعد از سقوط رژيم شاه به اهداف ديرين خود برسد و عراق را مستعد ترين كشور مي دانست. سالها بعد محمد جواد لاريحاني( دبير شوراي امنيت ملي رژيم) كه ايدئولوگ رژيم آخوندي محسوب مي شود همين حرف را با زبان ديگري بيان داشت: « در شرايط حاضر جمهوري اسلامي ايران قلب جهان اسلام است و كار خون دهي و تغذيه مسلمانان را بر عهده دارد. ..» در قانون اساسي رژيم نيز تلاش در جهت برقراري حكومت جهاني اسلام جزو اهداف استراتژيك نظام ولايت فقيه آمده است.
خميني در فروردين سال 1359 يعني 6 ماه قبل از شروع جنگ با عراق پيامي با مضمون سرنگون ساختن دولت عراق براي ملت عراق ميفرستد:
ملت شريف عراق، شما اخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. به پا خيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند، دست جنايتكار او را از كشور خود قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله، همه با هم و همه ملت اتحاد كنيد و اين ريشه فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود قلع و قمع نماييد ... اي ارتش عراق ، اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد ودست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است را قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفاك ، مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است...»
به اين صورت توطئهها و تحريكات رژيم در عراق زمينهساز جنگ شد. نيروهاي عراقي در 31 شهريور 1359 به خاك ايران تجاوز وحمله كردند. نيروهاي مردمي و منجمله مجاهدين و هوادارانشان به مقابله با تجاوز نيروهاي عراق به خاك ايران برخاستند و با آنها به جنگ برخاستند و همين دليل اصلي توقف نيروهاي متجاوز بود. اما بهزودي خميني كه جنگ را نعمت الهي مي ناميد دستور به دستگيري نيروهاي مجاهدين داد. در 11 آبان يعني درست زماني كه نيروهاي مجاهدين در مقابل ارتش عراق ميجنگيدند ميكشتند و كشته ميشدند، طبق حكم داستان رژيم انتشار نشريه مجاهدين ممنوع اعلام شد.
بسياري از هوادران مجاهدين در جبهه جنگ دستگير شدند . آنها درحالي كه با نيروهاي عراقي مقابله مي كردند ، از پشت هدف هدف تير پاسداران جنايتكار قرار ميگرفتند. براي رژيم ضد ايراني آخوندي در وهله اول اعضا و هواداران مجاهدين دشمن محسوب مي شدند. و با اين كه نيروهاي مجاهدين در مقابل ارتش عراق در حال جنگ بودند آنها دستگيركرده و يا ميكشتند. مگر گناه مجاهدين چه بود؟ تنها گناه مجاهدين اين بود كه خميني را مظهر ارتجاع مي دانستند و در مقابلش سر فرود نمي آوردند.
خميني سرمست از شروع جنگ اعلام كرد كه تا آخرين خانه آباد كه در ايران وجود دارد به جنگ ادامه خواهد داد.
در سال 1361 بعد از خروج نيروهاي عراقي از ايران و اعلام آمادگي دولت عراق براي صلح عادلانه ، شوراي ملي مقاومت طرح صلح خود را ارائه داد كه باحمايت گسترده در داخل و خارج ايران روبه روشد. اما خميني برادامه جنگ اصرار داشت و همه اقدامات براي صلح را رد مي كرد. به اين ترتيب مقاصد ضدميهني و تجاوزكارانه او بر ملا شد. در داخل كشور نيز موج اعدامها و سركوبي هزاران مجاهد و آزاديخواه را به كام خود كشيد.
شعار دجال گرانة« فتح قدس از راه كربلا » ماهيت ارتجاعي جنگ را كاملاً بر ملا ميكرد. رفسجاني در خاطرات خود در مورد اصرار خميني بر ادامه جنگ چنين مينويسد:
امام در مورد ادامه جنگ قاطعاند و اجازه نميدهند حتي به گونهيي بحث شود كه كوچكترين ترديدي در جامعه و نيروها برروز كند و اهداف جنگ را به گونهيي اعلام مي كنند كه همگي خودشان را براي مدت طولاني آماده كنند...»
به اين صورت مقاومت ايران كه وجود رژيم قرون وسطايي خميني را اصلي ترين دشمن مردم ايران و بدترين دشمن ايران و ايراني ميدانست پرچم صلح و آزادي را برافراشت و ارتش آزاديبخش هم با شعار صلح و آزادي تأسيس شد.
در اين شرايط بود كه رژيم آخوندي و جبهه متحد آن همانطور كه حكومت هتيلر تمامي مخالفان را خائن مي ناميد و جنگ را وسيله احقاق حقوق آلمانيها عنوان مي كرد، مجاهدين را خائن مي ناميدند. ولي مجاهدين همچون مبارزان و آزاديخواهان آن روز آلمان مستمر اعلام مي كردند كه اين وجود رژيم آزادي كش خميني است كه مانع آزادي و سعادت مردم ايران است و تضاد اصلي ايران و ايراني چيزي جز رژيم قرون وسطايي آخوندي نبود. بعد از تشكيل ارتش آزايبخش هزاران هزار از جوانان ايران زمين در سراسر دنيا براي پيوستن به اين ارتش گهر بار تمام زندگي خود را رها ساخته و رهسپار بيابانهاي عراق براي پيوستن به ارتش آزايبخش شدند. و به اين صورت تحصيلكرده ترين ارتش جهان در بيابانهاي نوار مرزي شكل گرفت. ارتشي با وجود بهترين و آگاهترين فرزندان خلق قهرمان ايران.
اما رگبار دشنامها از طرف رژيم و متحدانش بر سر رهبري مقاومت و رزمندگان ارتش آزاديبخش باريدن گرفت و آنها را نوكر صدام حسين، مزدور آمريكا و جاسوس عربستان ميناميدند . همنوايان و متحدان خميني هم با ماسك مخالف رژيم همين لجن پراكنيها را به مجاهدين و رزمندگان ارتش آزاديبخش نثار مي كردند.
تبليغات مدل گوبلزي از جنايتكاراني نظير صياد شيرازي و محسن رضايي و لاجوردي جلاد اوين... قهرمان مي ساختند و بهترين و آگاهترين فرزندان مردم ايران در ارتش آزادبيخش را خائن مي ناميدند . تبليغات آنقدر زياد بود كه نسل جوان ايران فقط از روي ماهيت خود رژيم آزادي كش پي به بطلان اين تبليغات مي برد، و براي پيوستن به ارتش آزاديبخش اقدام مي كرد.
موضعگيري رژيم در قبال مجاهدين و ارتش آزاديبخش همانطور كه هيتلر به امثال توماس مان و برتولت برشت مارك خيانت مي زد و هر گونه مخالفتي با جنگ را با اعدام و شكنجه جواب مي داد ، رژيم خميني نيز مجاهدين و رزمندگان ارتش آزاديبخش را خائن مي ناميد.
به واقع وقتي انسان به تاريخچه مبارزات مردم ايران در اين 27 سال فكر مي كند از اين همه نامرديها كه در حق رزمندگان ارتش آزاديبخش و مجاهدان راه آزادي شده متعجب مي شود.
به راستي بياييم ايران را بدون مجاهدين تصور كنيم. يعني در يك بازي ذهني تصور كنيم كه در صورت نبودن مجاهدين و نقش آنها در تحولات سياسي – اجتماعي ايران- با توجه به اين كه رژيم آخوندي از ابتداي تأسيسش به همان صورتي كه در بالا توضيح داده شد به دنبال حكومت جهاني بود- ايران امروز در چه وضعيتي قرار داشت.
به يقين بايد گفت كه اگر مجاهدين نبودند با ماجراجوييهايي كه رژيم مي كرد ، از ايران ما جز خرابههايي بر فراز جنازههاي ميليونها ايراني چيزي باقي نمانده بود.
به حق بايد گفت كه مجاهدين دشمن اصلي ايران و ايراني از روز اول درست تشخيص دادند و به دام بازي سياسي ليبرال- ارتجاع نيفتادند(4) به راستي همانطور كه قريب 70 سال پيش حكومت هيتلر براي مبارزان راه آزادي دشمن اصلي محسوب مي شد رژيم آخوندي بدترين دشمن مردم ايران محسوب ميشود و اين يك معيار براي عمل و قضاوت به شمار رفته و ميرود وشاخصي براي همكاري و اتحاد نيروهاي آزاديخواه.
پانويس:
1- ماده 4 از برنامه 25 مادهيي حزب كارگران ناسيوناليست-سوسياليست ملي آلمان در سال 1920 ( 13 سال قبل از صدراعظمي هيتلر و 19 سال قبل از شروع جنگ): ما خواهان سرزمين و زمين براي تغذيه ملتمان و اسكان آنها هستيم.
2- ماده 9 از برنامه 25 مادهيي حزب مبني بر ايجاد نظم نوين ضد امپرياليستي
3- كتاب نبرد من . نوشته آدلف هيتلر در سال 1924:
آلمان براي ادامه حيات خود نياز به سرزمينهاي جديد دارد. به هر حال امكان زندگي مسالمت آميز ميان كشورهاي مختلف جهان وجود ندارد و ضروري است كه براي ادامه حيات بجنگيم و خميني جنگ را رحمت الهي مي دانست.
4- در آن زمان در حالي كه مجاهدين مي گفتند تضاد اصلي جامعه نبود آزادي است حزب مردم فروش توده و متحدان آن عنوان مي كردند تضاد نيروهاي ليبرال هستند و به اين صورت نه تنها در معده گشاد آخوندها هضم شدند بلكه در جنايات آنها نيز شريك شدند.
م.مشيري( رهنورد)
8 ارديبهشت 1385