اشعار
Die Stimme, ein Gedicht
Die Stimme, ein Gedicht
Ich war hinter geschlossener Wand in der Sackgasse
Die Stimme, ein Gedicht
ging durch die Wand und die Gasse
Die Stimme ging durch die Wand
Hat mich mitgenommen
Die Stimme, das Gedicht ging in die Stadt
Die Fenster wurden geöffnet
Die Lippen, die schweigen
Durch das Lächeln der Stimme
Wurden geblümt
Die traurig geflüchteten Herzen
Durch die Flamme des Willens gewärmt
Als die Stimme durch die Liebe ging
Als das Gedicht über Freiheit war
Die geschlossenen Hände hinter den Wänden
Wurde wie wachsender Wald
Über der Stadt
Das Lied der Freiheit, zum Schrei
Als die Stimme durch die Stadt ging
Und das Gedicht
Alle fanden ihre Stimme
Das Raunen und die Masken sind gefallen
Die Gesichter wurden deutlich
Nur durch die Stimme
Der Klang der Wille nach Freiheit
In der Stadt
Wurde deutlich
Durch das Gedicht
Die Stimme
Ging mit dem Blut in den Himmel
Wurden die Schreie auf den Händen
Brachte die Sonne das Licht
In die Stadt
Durch nur eine Stimme,
Durch nur ein Gedicht
M.Moshiri
غايت اشكهاي سرد
در سلاخخانه واژه عشق
از مجمل احساس
كه غايت انسان
و تراز مرتبت خاك نيست
سخن مگو!
صدا
صدا
من پشت ديوار بسته كوچه بن بست
و صدا از كوچه و ديوارها گذر كرد
صدا از ديوار گذشت
مرا از كوچه برد
اگر زمين مرا فرصتي دهد
اگر زمين مرا فرصتي دهد
تا رازهاي دلش را بگشايم
نمي دانم از كجا و چگونه شروع كنم
چرا كه خود رازي نگفته از زمينم
مگه نه؟
ترجمه شعر از آلماني به فارسي
مگه نه؟
من هراسي ندارم
چرا كه تو با مني. مگه نه؟
من از تاريكي خوفي ندارم
چرا كه تو نوري. مگه نه؟
به ياد ياران, قهرمانان شهيد قتل عامهاي تابستان سال 67
براي شهداي سرفراز بخون خفته خلق در تابستان سال 1367
آنان كه چو مشعل شبكوب در ظلام شب سوختند و در صحاري شب
نور راه شدند
.
خورشيد هاي تابان
در پرهون بسته پاس شب
ستاره هاي عاشق را
با داغ ظلام جهل و جنايت
در گلخنخانه دژخيم مي سوزاندند
و بر پرده جهل وتزويز
آنكارشان مي داشتند
تا در آسمان بي ستاره
سحر نشود
خورشيد ندمد
آوازهاي شاد كودكان فردا
از زبان و براي حاميان مقاومت برحق ملت ايران
در صحنههاي پرشور رزم و تلاششان
آوازهاي شاد كودكان فردا
آوازهاي شاد كودكان فردا
مرا به نبرد فرا ميخوانند
و زيباترين گل خنده هاي اميد
صد باغ گلستان دلم را
شكوفا مي سازند
هماي اشرفي كنون به جان جانان رسيد
ببين! كه ستاره در ميان لاله ها دميد
زمان طلوع و تللو گوهران رسيد
سبد سبد در ميان آن همه جويهاي خون
مژده رسيدن زيبا سحرگاهان رسيد
بهار آید به میهن گل بباره
بهار آید به میهن گل بباره
بها ر آمد دوباره باز بهاره
دلم با يادِ ايران بيقراره
به ياد آن وطن دل در تب و تاب
به گلزار وطن باز لاله زاره
ميان لاله ها توفان به پا شد
به خاك خشكِ تشنه ژاله باره
رفيقان آتشي اكنون به پا شد
ميان شعلهها پيدا بهاره
بپا خيزيم ، رويم در ره فروزان
ببين در ره كنون صدها سواره
بهاران مي رسد اكنون خرامان
به دامانش ببین گل بیشماره
وطن درعشق آزادی خرو شان
که آرش وش به میدان پا گذاره
كنون رزمي دگر، فصلي دگر شد
ببین شب را چراغان با ستاره
من و تو، ما اگر گردیم به یک سر
بهار آید بهمیهن گل بباره
م.مشيري( حميد ايراني) نوروز 84
«آهن بود پولاد ميرود»
«آهن بود پولاد ميرود»
شعله در شعله
رود در رود
دريا در دريا
كوه در كوه
صخره در صخره
هزار بازو
هزار مشت
هزار اميد
هزار در هزار شعله شد
تا« ندا» برخاست
«خورشيد حنيف»
چهلمين سالگرد تاسيس سازمان مجاهدين مبارك باد
«خورشيد حنيف»
...در انتها
وزان همه
يك صدا باقي ماند
و آن صداي چكمه بود!
در سكوتي وهمگين