اشعار
«در ته كوچة ما ديواريست»
«در ته كوچة ما ديواريست»
م.مشيري(رهنورد)
در ته كوچه ما ديواريست
كه در آن سوي آن
شهر زيباييهاست
شهر عشق و صفا
شهر آزاديهاست
شهر نور
شهر خوشحاليهاست
« منظومة پيوند شمعها»
داستان رهايي ، داستانيست كه در طول تاريخ هميشه تكرار شده است
و آن چيزي نيست جز: پيروزي نور بر سياهي و استقامت و پايداري بر سلطه حكومتهاي سياه و خودكامه. شب در طلوع صبح آزادي خواهد مرد و اين حقيقت تاريخيست كه انسان خود آنرا ساخته.
« منظومة پيوند شمعها»
در هجوم سايه ها
در ظلام خاموشي
ترديدها
يا خيانت يا جفا
يك به يك
رو به خاموشي نهاد در شهر ما
شعلة آتشها
از هجوم گرباد تيرگي
راه ناپيدا نمود
در مسير
خاموش شعلة فانوسها
«حديت كهكشان سبز»
«حديت كهكشان سبز»
كهكشان ستارههاي سبز
جنگل رويندة خورشيدهاست
كهكشان شير بيدار كنون
رو به درياي همه اميدهاست
اثير زميني
اثير زميني
به مناسبت 4 خرداد سالروز شهادت حنيف راهگشا و يارانش
ياران آفتاب
گل واژه هاي سحر
همه جاودان طلوع
يوسف به كنعان مي رسد
غمخور اي دل كه جانان مي رسد
عنقريب يوسف به كنعان مي رسد
در ميان آن همه گرد و غبار
موكب آن يار خرامان مي رسد
شعر - به دنبال تو
همه عمر در همه جا خيره به دنبال توگشتم
همه جا سرزدم و
در پي رخسار تو گشتم
بر فراز دل من
هاله اميدتو تابان
پای من در ره ديدار شتابان
درپی ات گشتم و گشتم
زهمه چيز گذشتم