« منظومة همبستگي»
تقديم به ياران هميشه درراه و برگزار كنندگان كنگرههاي ايرانيها در خارج از كشور. پيام اين همايش همبستگي چيزي نيست جز نويد امكان داشتن پايانِ « امتدادنقطهها»(1) و بهم پيوستن آنها و تبديل شدنشان به پيكاني آتشين در راستاي آزادي ميهن است.
1- يكي از مصيبتهايي كه با حكومت خميني در ايران بلازده ما وارد شد،عدم اعتماد و متفرق بودن ايرانيها در اثر خيانت به اميد و اعتماد مردم بود، چيزي كه در طي اين 26 سال هميشه قلب عشاق ايران زمين را به درد ميآورد.
« منظومة همبستگي»
در مغاك تيرگي نشايد نشاند خورشيد را
در ظلام تباهي نشايد كشيد اميد را
اين راه كه مقصدش شهر آزاديست
سراسر از لالهها كفن خون است
به سوي درياي عشق ميرود
كه ساحلش
زخون عشاق پر خون است
” گيسوان غروب“
” گيسوان غروب“
گيسوان خونين غروب
ماراني كه از مغزها پروارميشوند
دركمين خورشيد
«در ته كوچة ما ديواريست»
«در ته كوچة ما ديواريست»
م.مشيري(رهنورد)
در ته كوچه ما ديواريست
كه در آن سوي آن
شهر زيباييهاست
شهر عشق و صفا
شهر آزاديهاست
شهر نور
شهر خوشحاليهاست
« منظومة پيوند شمعها»
داستان رهايي ، داستانيست كه در طول تاريخ هميشه تكرار شده است
و آن چيزي نيست جز: پيروزي نور بر سياهي و استقامت و پايداري بر سلطه حكومتهاي سياه و خودكامه. شب در طلوع صبح آزادي خواهد مرد و اين حقيقت تاريخيست كه انسان خود آنرا ساخته.
« منظومة پيوند شمعها»
در هجوم سايه ها
در ظلام خاموشي
ترديدها
يا خيانت يا جفا
يك به يك
رو به خاموشي نهاد در شهر ما
شعلة آتشها
از هجوم گرباد تيرگي
راه ناپيدا نمود
در مسير
خاموش شعلة فانوسها
«حديت كهكشان سبز»
«حديت كهكشان سبز»
كهكشان ستارههاي سبز
جنگل رويندة خورشيدهاست
كهكشان شير بيدار كنون
رو به درياي همه اميدهاست
اثير زميني
اثير زميني
به مناسبت 4 خرداد سالروز شهادت حنيف راهگشا و يارانش
ياران آفتاب
گل واژه هاي سحر
همه جاودان طلوع
غايت اشكهاي سرد
در سلاخخانه واژه عشق
از مجمل احساس
كه غايت انسان
و تراز مرتبت خاك نيست
سخن مگو!
صدا
صدا
من پشت ديوار بسته كوچه بن بست
و صدا از كوچه و ديوارها گذر كرد
صدا از ديوار گذشت
مرا از كوچه برد
اگر زمين مرا فرصتي دهد
اگر زمين مرا فرصتي دهد
تا رازهاي دلش را بگشايم
نمي دانم از كجا و چگونه شروع كنم
چرا كه خود رازي نگفته از زمينم